خادم الشهدا

اَللّهُمَّ الرزُقنی توفیقَ شَهادَتَ فی سبیلِک
سه شنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۱۴ ب.ظ

بخاطر عروس خانم 👰



یه موتور گازی داشت که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و باهاش میومد مدرسه و بر میگشت 🏍🏍.  یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت ، رسید به چراغ قرمز .🚨

ترمز زد و ایستاد .🚶

 یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد :🗣


ألله أکبر و الله أکــــبر ... نه وقت أذان ظهر بود نه أذان مغرب.


أشهد أن لا اله الا الله ... هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید 

چش شُدِه ؟! قاطی کرده چرا ؟ !😕😕

خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟ چطور شد یهو ؟ حالتون خوب بود که !😕😕😃

مجید  یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت : \"مگه متوجه نشدید ؟ ☹️☹️

پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود و آدمای  دورش نگاهش میکردن.👀👀👰

 من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه .✊✊✌️

به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون  از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !\"

همین!💓💓

 شهید مجید زین الدین



نوشته شده توسط خادم الشهدا
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

خادم الشهدا

اَللّهُمَّ الرزُقنی توفیقَ شَهادَتَ فی سبیلِک

خادم الشهدا

یک خادم الشهدای بی لیاقت
که جامونده
و دلش تنگ شده
برای طلائیه
شلمچه
هویزه
دهلاویه
هفت تپه
کانال کمیل
نهر خین
اروند
و....
برای حال دلش دعا کنید

بخاطر عروس خانم 👰

سه شنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۱۴ ب.ظ



یه موتور گازی داشت که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و باهاش میومد مدرسه و بر میگشت 🏍🏍.  یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت ، رسید به چراغ قرمز .🚨

ترمز زد و ایستاد .🚶

 یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد :🗣


ألله أکبر و الله أکــــبر ... نه وقت أذان ظهر بود نه أذان مغرب.


أشهد أن لا اله الا الله ... هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید 

چش شُدِه ؟! قاطی کرده چرا ؟ !😕😕

خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟ چطور شد یهو ؟ حالتون خوب بود که !😕😕😃

مجید  یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت : \"مگه متوجه نشدید ؟ ☹️☹️

پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود و آدمای  دورش نگاهش میکردن.👀👀👰

 من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه .✊✊✌️

به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون  از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !\"

همین!💓💓

 شهید مجید زین الدین

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۱۷
خادم الشهدا

نظرات  (۱)

۱۷ آذر ۹۴ ، ۱۲:۴۰ نوید شریفی
خونده بودمش
پاسخ:
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">