سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان
می خواست برود قم یا نجف درس طلبگی بخواند.
حتی توی خانه صدایش می کردند " آشیخ احمد " ولی نرفت .
می گفت: "کار بابا تو مغازه زیاده"
هم دانشگاه می رفت هم کار می کرد. در یک شرکت تاسیساتی.
اوایل کارش بود که گفت: " برای ماموریت باید بروم خرم آباد".
خبر آوردند دستگیر شده ، با دو نفر دیگر اعلامیه پخش می کردند.
آن دو نفر زن و بچه داشتند ، احمد همه چیز را به گردن گرفته بود تا آنها را خلاص کند ...
سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان