پروردگارا...
پروردگارا...
در مستجاب نشدن دعاهایم حکمتی نهفته است که خود فقط به آن علم داری.
میدانم دعاهایم را میشنوی.
و من در محکمه ی انسانی جهل خویش تو را به خساست محکوم میکنم... برای سکوتت در مقابل دستهای گشوده شدهام بسوی آسمانت.
و تو در برابر طغیان من باز سکوت میکنی...
و آرام در گوش من زمزمه میکنی:
شکیبا باش بندهام...
من در خفا اموری را برایت کنار گذاشتهام که خوشایند تو خواهد بود
پروردگارم...
برای نداده هایت شکرگزارم چون میدانم خیر مرا تو فقط میدانی
و برای داده هایت شکرگزارم
من اگر این نبودم پس چه بودم؟
میتوانستی مرا گیاه خلق کنی یا که سنگی در پرتگاه... یا که گنجشکی بر شاخسار یا که هیچ باشم...
اما مرا انسان آفریدی
و چه زیبا نعمتی است این نعمت...
مرا انسان آفریدی... سرور کائنات جهان... و همه چیز در خدمت من.
پروردگارم...
نگذار با ناسپاسی این دادهات را از یاد ببرم
بگذار تمام امورم را به تو بسپارم...
سکان کشتی را تو بدست بگیر...
انسانیتم را از من پس نگیر...
پروردگارم بگذار شکرگزار نعمتهای دیده و ندیدهات باشم... و طغیان نکنم به بهانهی انسان بودنم...
بگذار همیشه تنها بنده ی تو باشم