خادم الشهدا

اَللّهُمَّ الرزُقنی توفیقَ شَهادَتَ فی سبیلِک
چهارشنبه, ۲ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۲۸ ب.ظ

✔️عشق😍پاک✔️


پشت چراغ قرمز🔴 خیابان شریعتی ایستاده بودیم و منوچهر👨 هم صحبت میکرد.

کنار خیابون یه پیرمردی که سر تا پا سفید یکدست بود تو گاری بزرگی گل های رزی 🌹🌹به رنگ های مختلف میفروخت

ولی سفیدی پیرمرد منو جلب خودش کرده بود و من احساس می کردم این مرد از آسمونا💭💭 اومده

 اصلا حواسم نبود 😅به منوچهر که یه لحظه حجم خیس و سنگینی رو روی پاهام حس کردم

 یه آنی بخودم اومدم دیدم 😳

منوچهر که رد نگاهمو گرفته و فک کرده من به گل ها خیره شدم پیاده شده تا گلها رو برام بخره😉

منوچهر همینطور همه ی گلها💐🌸🌷🌹🌺 رو با دستش بر میداشت و می ریخت رو پاهای من.....😍

2 بار چراغ سبز و قرمز شد ولی همه تو خیابون داشتند به ما نگاه می کردند و سوت ✌و کف👏👏 می زدند.😄

حتی تو اون حین یه خانومی👩 که تیپش به ماها نمی خوره

 برگشت به همسرش گفت: میبینی😒 بعدا بگین بچه حزب اللهیا محبت بلد نیستن😏 و به خانوماشون ابراز محبت نمی کنن.

اون روز منوچهر همه ی گلهای پیرمرد و خرید و ریخت رو پاهای من😇...

و من نمی دونستم دیگه چی بگم🙈 و چه کلمه ای لایق این محبته....

غیر این که بگم ❤️بی نهایت دوست دارم❤️.

.


💢به نقل از همسر شهید منوچهر مدق💢




نوشته شده توسط خادم الشهدا
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

خادم الشهدا

اَللّهُمَّ الرزُقنی توفیقَ شَهادَتَ فی سبیلِک

خادم الشهدا

یک خادم الشهدای بی لیاقت
که جامونده
و دلش تنگ شده
برای طلائیه
شلمچه
هویزه
دهلاویه
هفت تپه
کانال کمیل
نهر خین
اروند
و....
برای حال دلش دعا کنید

✔️عشق😍پاک✔️

چهارشنبه, ۲ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۲۸ ب.ظ


پشت چراغ قرمز🔴 خیابان شریعتی ایستاده بودیم و منوچهر👨 هم صحبت میکرد.

کنار خیابون یه پیرمردی که سر تا پا سفید یکدست بود تو گاری بزرگی گل های رزی 🌹🌹به رنگ های مختلف میفروخت

ولی سفیدی پیرمرد منو جلب خودش کرده بود و من احساس می کردم این مرد از آسمونا💭💭 اومده

 اصلا حواسم نبود 😅به منوچهر که یه لحظه حجم خیس و سنگینی رو روی پاهام حس کردم

 یه آنی بخودم اومدم دیدم 😳

منوچهر که رد نگاهمو گرفته و فک کرده من به گل ها خیره شدم پیاده شده تا گلها رو برام بخره😉

منوچهر همینطور همه ی گلها💐🌸🌷🌹🌺 رو با دستش بر میداشت و می ریخت رو پاهای من.....😍

2 بار چراغ سبز و قرمز شد ولی همه تو خیابون داشتند به ما نگاه می کردند و سوت ✌و کف👏👏 می زدند.😄

حتی تو اون حین یه خانومی👩 که تیپش به ماها نمی خوره

 برگشت به همسرش گفت: میبینی😒 بعدا بگین بچه حزب اللهیا محبت بلد نیستن😏 و به خانوماشون ابراز محبت نمی کنن.

اون روز منوچهر همه ی گلهای پیرمرد و خرید و ریخت رو پاهای من😇...

و من نمی دونستم دیگه چی بگم🙈 و چه کلمه ای لایق این محبته....

غیر این که بگم ❤️بی نهایت دوست دارم❤️.

.


💢به نقل از همسر شهید منوچهر مدق💢


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۰۲
خادم الشهدا

نظرات  (۲)

۰۲ دی ۹۴ ، ۱۹:۳۲ ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
قشنگ بود
پاسخ:
بله خیلیییییی
۰۲ دی ۹۴ ، ۱۹:۴۲ سینا نبی‌زاده
درود

وبلاگ بسیار زیبا و مفیدی دارید

خوشحال میشم که به بلاگ اشعار من هم سر بزنید

از منوی سمت چپ میتونید به تمامی اشعار با نوع قالب دسترسی داشته باشید 

موفق باشید
یا حق

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">