💢عاشقانه پاک💢
پاش که به خونهمیرسید جنگومیذاشت پشت در و میومد تو...🚶
دیگه یه رزمنده نبود...
میشد نمونه ی یه همسر خوب واسه من و...👨
یه بابای خوب واسه مهدی...👬
با هم خیلی مهربون بودیم و...
عاشق هم بودیم...💞💑
.
اغلب اوقات که میرسید خونه...🏡
خسته بود و درب و داغون...😕😕
چرا که مستقیم از کوران عملیات وبه خاک و خون غلتیدن بهترین یاراش برمیگشت...💐💐🍃
با این حال سعی میکرد...
به بهترین شکل ممکن...
وظیفه سرپرستیشو نسبت به خونه و خونواده انجام بده...👌👋
به محض ورود میپرسید
\"کم و کسری چی دارید؟
مریض که نیستید؟چیزی نمیخواید؟\"بعد آستیناشو بالا میزد وپا به پام تو آشپزخونه کار میکرد...✅✅
غذا میپخت...🍲
ظرف میشست...🍽💦
.
❤️اسراف میکنم دردوست داشتنت...
💙خدااسراف کنندگان عاشق رادوست دارد...
.
حتی لباساشو نمیذاشت بشورم میگفت\"لباسای کثیفم خیلی سنگینه تو نمیتونی چنگ بزنی...😁🙇
گاهی وقتا هم که فرصت شستن نداشت...
زود بر میگشت...⏱
با این حال موقع رفتن میگفت
\"مدیونی اگه دست به لباسام بزنی...\"تو کمترین فرصتی که به دست می آورد...
ما رو میبرد گردش...🏕👪
.
(همسر شهید،محمدرضا دستواره)