خادم الشهدا

اَللّهُمَّ الرزُقنی توفیقَ شَهادَتَ فی سبیلِک

خادم الشهدا

یک خادم الشهدای بی لیاقت
که جامونده
و دلش تنگ شده
برای طلائیه
شلمچه
هویزه
دهلاویه
هفت تپه
کانال کمیل
نهر خین
اروند
و....
برای حال دلش دعا کنید

۲۱۹ مطلب با موضوع «داستان» ثبت شده است

✨اینم از ویژگی های آقا رسول یا آقا محمد حسن یا همون ابوخلیل.😊


✨هرچند که قطره ای از دریای کرامات اخلاقی این شهید بزرگواربود.


✨همین کارارو میکردن که لیاقت پیدا کردن که راه حضرت ابالفضل رو تو دفاع از حریم اهل بیت ادامه بدن.


✨رسول وامثال رسول انقدر بزرگ بودن که نمیشه روح بزرگشون  رو تو کلمات خلاصه کرد😔


✨جسم دنیایی رسول یارای کشیدن سنگینی روح بزرگشو نداشت وفقط 27سال تونست دووم بیاره، انگار از اولشم آسمونی ☁️☁️  بودنه زمینی.


✨اینایی که گفتم چیزی نیس،

برای شناختن رسول باید کربلا روفهمید که اونم خیلی سخته،😭😭😭.خیلییی.


✨مگرنه اینکه شهید آوینی میگه:


🌺اگر میخواهید مارو بشناسید باید قصه ی کربلا رو بخوانید،😭😭🌺


قسمت اول

قسمت دوم

قسمت سوم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۴ ، ۱۱:۲۸
خادم الشهدا

✨✨خب دوستان حالا که با اقا رسول آشنا شدیم پای صحبت اطرفیان  وپدر ومادر🌹ابو خلیل🌹 میشینیم تا از ویژگی هاش بگن👇👇👇


👈خیلی خوش اخلاق وشوخ طبع بود،همیشه لبخند به لب داشت،تو بدترین شرایط،حتی وقتی زیر آتیش دشمن بود🌺



👈به ولایت وحضرت اقا ودفاع ازحریم ولایت خیلی علاقه داشت.🌺


👈خیلی بصیرت دینی داشت ومطیع حرف پدر ومادرش بود،وتوهرامری از اونا مشورت میخواست،حتی انتخاب دوست🌺


👈به رعایت حلال وحرام اهمیت زیادی میداد،بطوری که قبل از رفتن به سوریه حتی خمس پولش رو حساب کرد🌺.


👈در رابطه با امر به معروف  ونهی از منکر خیلی فعال بود وبا هیشکی تعارف نداشت.یکی از دوستاش میگفت بعداز رسول کسی نبود که به ما بگه دروغ نگو،غیبت نکن....🌺


👈انسان خداشناسی بود ،درمورد توحید خیلی فکر میکرد ومطالعه داشت،به شانس معتقد نبود ،همیشه میگفت این خداست که مدیر همه اموره.🌺


👈از اون بچه هیئتی های پاکار بود،هرهفته هیئت میرفت و خیلی هم رواین قضیه مقید بود🌺


👈سر نترسی داشت وتوهر میدونی بود خیلی رشادتها ازخودش نشون میداد🌺


👈رونگاه به نامحرم خیلی حساس بود،محل کارش شمال شهربود و وضع حجابم اونجا ناجور،هیچ کس ندیده بود رسول یبار سرش بالا باشه واطرافو نگاه کنه🌺


ادامه دارد...

قسمت اول

قسمت دوم

قسمت چهارم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۴ ، ۱۰:۲۶
خادم الشهدا

✨صد حیف که دشمن هیچوقت بیکار نمیشینه،واینبارم چشم👀 طمعش رو به حرم عمه سادات دوخته بود.

نتونستم طاقت بیارم،انگار امام حسین همین الان داشت🍃 هل من ناصرا ینصرنی 🍃میگفت.


من دوره های سخت نظامی💣🔫 رو گذرونده بودم وتخریب چی قابلی بودم.میتونستم اونجا موثر باشم.


وصیت نامه مونوشتم وبه پدرم دادم واز زیر قرآن رد شدم وراهی شدم....


تو سوریه وتوماموریت ها اسم جهادی✨ ابوخلیل✨ رو انتخاب کردم.


ماه محرم اون سال روتو سوریه بدجور دلتنگ عزاداری های هیئت ریحانة النبی بودم.


آخرشم چهاردهم محرم یاهمون 27آبان 92 وقتی داشتم منطقه رو پاکسازی میکردم یه بمب💣 منفجر شد ومنو چند روز مونده به تولد 27 سالگی م 🎂 به آرزوم رسوند.


امام حسین بهترین مزد رو بهم داد،سنگ قبرم یه سنگ قدیمی از سنگ فرش حرم ابا عبدالله بودکه سالم به ایران رسیده بود😃


ادامه دارد...

قسمت اول

قسمت سوم

قسمت چهارم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۴ ، ۰۸:۲۳
خادم الشهدا

✨چون روز میلاد امام حسن عسگری بدنیا اومدم اسمم رومحمد حسن گذاشتن.ولی توخونه رسول صدام میکردن.


✨20آذر 65 تویه روز سرد وبرفی  تویه خانواده ی مذهبی توتهران به دنیا اومدم،توبحبوحه ی جنگ💣🔫.


✨خدا خیرشون بده پدرومادرمو🌹 من وداداشمو جوری بار آوردن که کلا اهل مسجد ومنبر وهیئت بودیم.


✨یه داداش بزرگتراز خودم دارم ،میگن برعکس داداشم خیلی اهل شیطنت نبودم وسرم به کار خودم گرم بود،کلا بچه آرومی بودم.☺️


✨13سالم بود که رفتم تو بسیج ثبت نام کنم،اوایل چون سنم کم بود قبول نمیکردن،اما من اونقدر اصرار وپافشاری کردم تا قبولم کردن.


✨کلا فعال بودم ویه جابند نمیشدم، عاشق ورزش بودم وراپل وکوهنوردی 🗻رو بصورت جدی ادامه میدادم.


✨دنبال درس عربی ونقاشی و قرآن هم بودم و به زبان عربی هم تسلط کامل داشتم.


✨شبای جمعه پاتوقم بهشت زهرا و شاه عبدالعظیم بود،هیئت های زیادی ام میرفتم،اما هیئت 💠ریحانة النبی 💠 یه چیز دیگه بود وتقریبا از سال 85پای ثابت اونجا بودم تومسجد گیاهی.😊


✨تو دانشگاهم رشته ی مدیریت رو انتخاب کردم وخوندم.


✨سال 88تو جریان فتنه کلا چند روز وسط،معرکه بودم.شوخی که نبود اینا میخواستن به ولایت وانقلاب ضربه بزنن که خدارو شکر وبه یاری امام زمان🌹 ناکام موندن😊.


✨یه چیز درگوشی ام بگم بهتون،😉،از اولم میدونستم شهید میشم،نشون به اون نشون که تو 15سالگی اینو به مربی راپلم هم گفتم.


ادامه دارد...


قسمت دوم

قسمت سوم

قسمت چهارم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۴ ، ۰۰:۰۰
خادم الشهدا

سید مجتبی خیلی حضرت زهرا سلام الله علیها رو دوست داشت

یه شب دیدم صدای ناله از اتاقش بلند شد

با نگرانی رفتم سراغش

دیدم پاهاش رو تو شکمش جمع کرده

دستش هم روی پهلوش گذاشته و از درد دور خودش می پیچه

بلند بلند هم داد می زد: آخ پهلوم ... آخ پهلوم

چند دقیقه بعد آروم شد

گفتم: "چته مادر! چی شده؟ "

گفت:

"مادر جان!

از خدا خواستم دردی که حضرت زهرا س بین در و دیوار کشید رو بهم بچشونه

الان بهم نشون داد

خیلی درد داشت مادر .. خیلی .. "

شهید سید مجتبی علمدار


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۰۶:۱۹
خادم الشهدا

گردان پشت میدون مین زمین گیر شد


چند نفر رفتن معبر باز کنن


۱۵ساله بود ، چند قدم که رفت برگشت ، گفتن حتما ترسیده


پوتین هاشو داد به یکی از بچه ها و گفت :


تازه از گردان گرفتم ، حیفه ، بیت الماله و پا برهنه رفت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۴ ، ۱۰:۰۴
خادم الشهدا

مقدمه

" ان تتقوالله یجعل لکم فرقانا "سوره انفال آیه 29

براستی چه گنجهایی در گنجینه هشت ساله دفاع مقدس نهفته است.کاویدن تاریخ هشت ساله دفاع مقدس و بیرون کشیدن گنجهای نهفته آن از دل خاک جبهه ها رسالتی است که بر عهده همگان است.  امیر عزیز  جوانی است که یوسف گونه پای در سرزمین گرم خوزستان نهاد وغریبانه به فیض شهادت نائل گردید.
داستان زندگی وی و ماجرای شهادت ایشان آن چنان زیبا در قالب نامه نگاریهای مابین ایشان، مجله زن روز ورئیس دبیرستانش به رشته تحریر در آمده که هرگونه توضیح اضافی ما از زیبایی آن خواهد کاست. به همین دلیل بدون هرگونه توضیح اضافی، به سراغ داستان زندگیش از زبان نامه ها می رویم . به امید روزی که زندگی این شهید بزرگوار با همت عزیزانی در قالب فیلم به تصویر کشیده شود.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۴ ، ۱۸:۲۶
خادم الشهدا


♥️بسم رب الشهدا♥️


.

♥️سیب سرخی سرنیزه ست دعا کن من نیز♥️


 ♥️این چنین کال نمانم به شهادت برسم♥️


سید ابراهیم میگفت: 

.

دفعه اول که به سوریه اعزام شدم در عملیات تدمر 

خمپاره درست خورد کنار من ولی به من چیزی نشد ..

.

گفتم شاید مشکل مالی دارم خدا نخواسته شهید بشم ...

.

آمدم ایران و مباحث مالی خودم را حل کردم ...

.

دفعه دوم که رفتم سوریه، باز خمپاره خورد کنار من و به من چیزی نشد ....

.

گفتم شاید وابستگی به خانواده و بچه هاست که نمیذاره شهید بشم ....

.


 آمدم ایران و از بچه ها دل بریدم

.


 و برای بار سوم که به سوریه اعزام شدم در عملیاتی ترکش خوردم و مجروح شدم ولی شهید نشدم 

.


مـن کـجا و بـا شهیدان زندگی ؟♥️

مـن کـجـا و قـصـه ی رزمندگی ؟♥️

مـن کـجــا و دیــدنِ وجــهِ خــدا ؟♥️

.

.

 به ایران که آمدم نزد عارفی رفتم و از او مشکلم را پرسیدم ،

.

ایشان گفتند:♥️من کان لله کان الله له♥️

.

 تو برای خدا به جبهه نمی روی برای شهادت می روی.

 .

 نیتت را درست کن خدا تو را قبول می کند...

.

پدرش می گفت : 

این دفعه آخر مصطفی(سیدابراهیم) عجیب بال و پردرآوره بود دیگر زمینی نبود ..

.

رفت 

و به 

آرزویش

رسید.. ♥️



 مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) درشب عاشورای سال 1394در دفاع از حرم عمه ی سادات شهید شد....


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۴ ، ۱۱:۴۷
خادم الشهدا



قسمت2⃣



در سال 1356 با زنی به نام « غاده جابر » که دختر یکی از تاجران ثروتمند لبنانی بود ، ازدواج کرد .

  

 در سال 1357 با پیروزی ا نقلاب اسلامی به ایران بازگشت و در مدت کوتاهی توانست با توکل برخدا و ایمان و اعتقادی راسخ ، و به کار بستن تمام اندوختة علمی و تجربی خود ، مسئولیتهای بزرگی را بر دوش گرفته و اقدامات مؤثری را در جهت تثبیت نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران به انجام رساند


از برجسته ترین مسئولیت ها و خدمات وی ، می توان به موارد زیر اشاره کرد


 وزیر دفاع ، نمایندة مردم تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی ، نمایندة امام در شورای عالی دفاع ، فرمانده جنگهای نامنظم ، پاکسازی منطقة کردستان و آزادی شهر پاوه از لوث وجود دشمنان


 سرانجام در تاریخ 31 خرداد 1360 در حالی که از پرواز عارفانة خود کاملاً آگاه بود ، به سوی قربانگاه عشق حرکت کرد و در منطقة دهلاویه حوالی شهر سوسنگرد ، بر اثر اصابت ترکش خمپاره های ؛ دشمن شهد شیرین شهادت را نوشید...


🌷زندگینامه شهید چمران🌷


 ادامه دارد...


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۱۸:۲۴
خادم الشهدا

قسمت..1⃣

تولد : 18 اسفند 1311 قم


تحصیلا.ت : دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما


مسؤولیت : وزیر دفاع


شهادت : 31 خرداد 1360 دهلاویه


مزار : تهران ، بهشت زهرا


 آن بزرگوار در سال 1311 در شهر مقدس قم به دنیا آمد


دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی را در تهران گذراند و به عنوان دانش آموز ممتاز دبیرستان البرز ، به دانشکدة فنی راه یافت .


در سال 1336 با احراز رتبة اول در دانشکده فنی دانشگاه تهران در رشته الکترونیک فارغ التحصیل شد


 در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریکا اعزام شد


پس از تحقیقات علمی در جمع معروف ترین دانشمندان جهان دردانشگاه برکلی کالیفرنیا ، با ممتازترین درجة علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسماگردید


در سال 1342 پس از قیام خونین 15 خرداد ، در اقدامی جسورانه و در حالی که می توانست به عنوان یکی از بزرگترین دانشمندان جهان دارای یک زندگی کاملاً مرفه در آمریکا باشد ؛ اما به جهت احساس تکلیف در مقابل دین خود ، رهسپار مصر شد .


در آن جا به مدت دو سال ، سخت ترین دوره های چریکی و جنگ های پارتیزانی را آموخت و به عنوان بهترین شاگرد این دوره انتخاب شد .


در سال 1350 جهت ایجاد پایگاه چریکی مستقل برای تعلیم رزمندگان ایرانی و مبارزه بر علیه صهیونیزم اشغالگر به کشور لبنان عزیمت کرد


درآن جا به کمک امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان ، سازمان اَمل را پی ریزی کرد و به عنوان یک چریک تمام عیار در مقابل اسراییل خون خوار به مبارزه پرداخت.


🌷زندگینامه شهید چمران🌷


ادامه دارد..


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۴ ، ۱۶:۰۹
خادم الشهدا