آشنایی با شهید رسول--قسمت دوم
✨صد حیف که دشمن هیچوقت بیکار نمیشینه،واینبارم چشم👀 طمعش رو به حرم عمه سادات دوخته بود.
نتونستم طاقت بیارم،انگار امام حسین همین الان داشت🍃 هل من ناصرا ینصرنی 🍃میگفت.
من دوره های سخت نظامی💣🔫 رو گذرونده بودم وتخریب چی قابلی بودم.میتونستم اونجا موثر باشم.
وصیت نامه مونوشتم وبه پدرم دادم واز زیر قرآن رد شدم وراهی شدم....
تو سوریه وتوماموریت ها اسم جهادی✨ ابوخلیل✨ رو انتخاب کردم.
ماه محرم اون سال روتو سوریه بدجور دلتنگ عزاداری های هیئت ریحانة النبی بودم.
آخرشم چهاردهم محرم یاهمون 27آبان 92 وقتی داشتم منطقه رو پاکسازی میکردم یه بمب💣 منفجر شد ومنو چند روز مونده به تولد 27 سالگی م 🎂 به آرزوم رسوند.
امام حسین بهترین مزد رو بهم داد،سنگ قبرم یه سنگ قدیمی از سنگ فرش حرم ابا عبدالله بودکه سالم به ایران رسیده بود😃
ادامه دارد...