خادم الشهدا

اَللّهُمَّ الرزُقنی توفیقَ شَهادَتَ فی سبیلِک
چهارشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۲۸ ق.ظ

عروسی پسر همسایه

از سر کار بر میگشت خونه...

تو کوچه...

پسر همسایه رو دید،که با دختر جوونی گرم صحبت کردنه...

تا چششون بهش افتاد...

پا گذاشتن به فرار...

روز بعد...

باز همین قصه تکرار شد...

دختره تا چشش به "ابراهیم"افتاد...در رفت...

اومد سراغ پسر همسایه...

.

"این دخترو دوسش داری…؟!

میخوایش…؟!"

.

سرشو انداخت پایین...

"من به بابات میگم...!!!"

.

پسر همسایه که ترسیده بود...

تا اینو شنید،حرفشو قطع کرد و با التماس گفت:

⬅️غلط کردم....

⬅️تو رو خدا به بابام چیزی نگو...

.

"نگرفتی منظورمو...!!!

تو بابات،خونه بزرگی داره...

تو هم که تو مغازش مشغول کاری....

من امشب با بابات صحبت میکنم...

تا اگه خدا بخواد...

با دختر مورد علاقت ازدواج کنی...💕 "

.

شب بعد...

تو مسجد...

بعد نماز...

ابراهیم گرم صحبت با پدر پسر همسایه....

.

و....

یه ماه بعد....

با وساطت ابراهیم...

آخر کوچه چراغونی شده بود و...

بادا بادا مبارک بادا...

عروسی پسر همسایه...💕

ابراهیم هادی



نوشته شده توسط خادم الشهدا
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

خادم الشهدا

اَللّهُمَّ الرزُقنی توفیقَ شَهادَتَ فی سبیلِک

خادم الشهدا

یک خادم الشهدای بی لیاقت
که جامونده
و دلش تنگ شده
برای طلائیه
شلمچه
هویزه
دهلاویه
هفت تپه
کانال کمیل
نهر خین
اروند
و....
برای حال دلش دعا کنید

عروسی پسر همسایه

چهارشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۲۸ ق.ظ

از سر کار بر میگشت خونه...

تو کوچه...

پسر همسایه رو دید،که با دختر جوونی گرم صحبت کردنه...

تا چششون بهش افتاد...

پا گذاشتن به فرار...

روز بعد...

باز همین قصه تکرار شد...

دختره تا چشش به "ابراهیم"افتاد...در رفت...

اومد سراغ پسر همسایه...

.

"این دخترو دوسش داری…؟!

میخوایش…؟!"

.

سرشو انداخت پایین...

"من به بابات میگم...!!!"

.

پسر همسایه که ترسیده بود...

تا اینو شنید،حرفشو قطع کرد و با التماس گفت:

⬅️غلط کردم....

⬅️تو رو خدا به بابام چیزی نگو...

.

"نگرفتی منظورمو...!!!

تو بابات،خونه بزرگی داره...

تو هم که تو مغازش مشغول کاری....

من امشب با بابات صحبت میکنم...

تا اگه خدا بخواد...

با دختر مورد علاقت ازدواج کنی...💕 "

.

شب بعد...

تو مسجد...

بعد نماز...

ابراهیم گرم صحبت با پدر پسر همسایه....

.

و....

یه ماه بعد....

با وساطت ابراهیم...

آخر کوچه چراغونی شده بود و...

بادا بادا مبارک بادا...

عروسی پسر همسایه...💕

ابراهیم هادی

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۲۵
خادم الشهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">