خادم الشهدا

اَللّهُمَّ الرزُقنی توفیقَ شَهادَتَ فی سبیلِک
سه شنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۵۵ ق.ظ

نیمه شب برا درس خوندن به اتاق پذیرایی رفتم...

نیمه شب برا درس خوندن به اتاق پذیرایی رفتم.

دیدم محمودرضا قبل از من اونجاست، اما درس نمیخواند.

با این که اون موقع دوازده سیزده ساله بود و به سن تکلیف نرسیده بود، داشت نماز شب میخواند.

شب های دیگه هم دیدم بلند شده و نماز شب میخونه.

هر شبی هم که می گذشت نمازش طولانی تر میشد.

حتی یک بار نماز شبش حدود دو ساعت طول کشید.

هنوز چهره اش یادمه که نماز شب هاش رو چقدر با حال میخواند...


به روایت برادر شهید مدافع حرم محمودرضا بیضائی




نوشته شده توسط خادم الشهدا
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

خادم الشهدا

اَللّهُمَّ الرزُقنی توفیقَ شَهادَتَ فی سبیلِک

خادم الشهدا

یک خادم الشهدای بی لیاقت
که جامونده
و دلش تنگ شده
برای طلائیه
شلمچه
هویزه
دهلاویه
هفت تپه
کانال کمیل
نهر خین
اروند
و....
برای حال دلش دعا کنید

نیمه شب برا درس خوندن به اتاق پذیرایی رفتم...

سه شنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۵۵ ق.ظ

نیمه شب برا درس خوندن به اتاق پذیرایی رفتم.

دیدم محمودرضا قبل از من اونجاست، اما درس نمیخواند.

با این که اون موقع دوازده سیزده ساله بود و به سن تکلیف نرسیده بود، داشت نماز شب میخواند.

شب های دیگه هم دیدم بلند شده و نماز شب میخونه.

هر شبی هم که می گذشت نمازش طولانی تر میشد.

حتی یک بار نماز شبش حدود دو ساعت طول کشید.

هنوز چهره اش یادمه که نماز شب هاش رو چقدر با حال میخواند...


به روایت برادر شهید مدافع حرم محمودرضا بیضائی


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۲۹
خادم الشهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">